کد مطلب:304440 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:176

پیامدهای ناگوار پس از رحلت پیامبر
فَلَمّا اخْتارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ دارَ اَنْبیائِهِ، ظَهَرَ فِیكُمْ حَسَیكَةُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدِّین، وَ نَطَقَ كاظِمُ الْغاوینِ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْأَقَلِّینَ، وَ هَدَرَ فَنیقُ الْمُبْطِلیِنَ، فَخَطَرَ فی عَرَصاتِكُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّیْطانُ رَأسَهُ مِنْ مَغْرِزِهِ، هاتِفاً بِكُمْ، فَأَلْفاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ، وَ لِلْعِزَّهِ فیهِ مُلاحِظینَ ثُمَّ اسْتَهَضَكُم فَوَجَدَكُم خِفافاً وَ اَحْمَشَكُمْ فَأَلْفاكُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ اِبِلِكُمْ، وَ اَوْرَدْكُمْ غَیْرَ شِرْبِكُمْ؛ هذا وَ الْعَهْدُ قَریبُ، وَ الْكَلْمُ رَحیبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلْ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرْ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، «أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْكَافِرِینَ». [1] زمانی كه خداوند برای فرستاده اش (محمّد(ص)) خانه پیامبران و آرامگاه برگزیدگانش را برگزید و به ملكوت اعلی و مقامِ قرب خداوند پیوست، خارهای پُر گَزند نفاق و دورویی سر بر آورده، پرده دیانت، دریده شد و كالای دین، بی خریدار گشت و آن گاه لب فروبسته ای از گمراهان، به سخن درآمد و فروخفته ای از فرومایگانِ گمنام، به صحنه آمده و مشرك و كافری، به یاوه گویی پرداخت و در میان شما دُم می جنبانید و شیطان نیز از كمینگاه خویش سربرآورد و شما را به خود فراخواند و دید كه چه زود، فراخوان او را پاسخ گفتید و در پی او، سبُكْ مغزانه دویدید و در دام تزویر و فریبش خزیدید. و چه زیبا و هنرمندانه با ساز او رقصیدید. هنوز دو روزی از مرگ پیامبرتان نگذشته و سوز سینه ما خاموش نگشته است كه آنچه نبایست، كردید و آن چه از آنِ تان نبود، بردید و چه سریع، بدعتی بزرگ پدید آوردید. به گمان خود، خواستید فتنه بر نخیزد و خونی از پسِ آن نریزد؛ «ولی در آتش فتنه افتادید و آن چه را از پیش كِشته بودید، بر باد دادید، و بی تردید دوزخ، فراگیرنده كافران است.

نكاتی كه از این قطعه از خطبه به دست می آید به شرح زیر است: یك، دشمنان اسلام، در یك تقسیم بندی اجمالی به دو دسته «كافران» و «منافقان» تقسیم می شوند. تمایز بین این دو دسته، به لحاظ اثری است كه در بازگرداندنِ مؤمنان، به ویژه پس از رحلت پیامبر اكرم، به روشها و سنّتها و نظامهای جاهلی داشته و دارند. كافران، دشمنانی هستند كه خصومتشان را نسبت به اسلام و مسلمانان، آشكار كرده اند. به همین سبب، خطر تأثیر آنان در جامعه اسلامی كمتر بوده است؛ امّا منافقان، در حقیقت كافرانی هستند كه چون با استتار و تظاهر به مسلمانی به درون جامعه اسلامی راه یافته اند، نقش تخریبی و ارتجاعی خطیری را در بازگرداندن جامعه به سنّتهای جاهلی ایفا می كنند، در حدّی كه نقش كافران در این زمینه، در مقایسه با آنان، ناچیز است. بدین روی، خداوند متعال در قرآن كریم، حساب عمده ای را برای كافران در دفتر ارتجاع و ارتداد، نگشوده است و به عكس، ستون بزرگی را به منافقان اختصاص داده است. برای نمونه، در سوره بقره، مخاطبان قرآن را به سه گروهِ مؤمنان، كافران و منافقان تقسیم كرده است و سپس در دو آیه، به توصیفِ صفات و رفتارِ كافران پرداخته است؛ امّا در سیزده آیه، رفتارِ منافقان را توصیف و بررسی كرده و در حدود یكصد و پنجاه آیه و یك سوره مستقل را به این امر، اختصاص داده است. روشن است كه این گونه برخورد با منافقان، بیان كننده خطرِ بزرگی است كه از سوی آنان، جامعه دینی را تهدید می كند. از امیرالمؤمنین علی(ع) روایت شده كه پیامبر اكرم فرمود:

اِنّی لااَخافُ عَلی اُمّتی مؤمِناً وَ لامُشْرِكاً. اَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإیمانِهِ، وَ اَمَّا الْمُشْرِكُ فَیَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْكِهِ، وَلكِنّی اَخافُ عَلَیْكُمْ كُلَّ مُنافِقِ الْجِنانِ عالِمِ اللّسانِ، یَقُولُ ما تَعْرِفُونَ وَ یَفْعَلُ ما تُنْكِرُونَ. [2] من بر امّتم، از مؤمن و مشرك نمی ترسم؛ زیرا مؤمن را خداوند به دلیل ایمانش از خلافكاری ها باز می دارد، و مشرك را به سبب شركش ذلیل و خوار می كند؛ امّا از منافق بر شما می ترسم كه در دل، دو رو، و از جهت زبان، داناست؛ می گوید آنچه را كه شما می پسندید، و انجام می دهد، كاری را كه شما نمی پسندید.

در جای دیگر فرمود:

لَسْتُ اَخافُ عَلی اُمَّتی غَوغاءَ تَقْتُلُهمْ وَ لاعَدُوّاً یَجْتاجُهُمْ وَلكِنّی اَخافُ اَئِمَّةً مُضِلِّینَ اِنْ اَطاعُوهُمْ فَتَنُوهُمْ وَ اِنْ عَصَوْهُمْ قَتَلُوهُمْ. [3] بر امّت خویش، نه از آشوبی كه آنان را به خود كِشد، می هراسم و نه از دشمنی كه بر سرزمین آنان بتازد؛ [چرا كه دشمن شناخته شده است و او را با مقاومت و پایداری، از سرزمین خود می رانند] امّا بر امّت خویش از پیشوایان گمراه كننده در هراسم؛ زیرا كه اگر از آنان فرمان برند، ایشان را به كفر می كشانند و اگر از فرمانشان سرپیچی كنند، آنان را می كُشند.

فاطمه(س) به افشای ماهیّت نفاق پرداخته و نقاب از چهره گمراهانِ گمراه كننده، برافكنده است؛ گمراهانی كه همواره در پنهانی به سوی مقاصد خویش گام برمی دارند و برای دریدنِ پرده دیانت و تباه كردن كالای دین و بی رغبت كردن مردم به آن، سر از مخفیگاه های خود، برآورده، به جان دین افتاده اند؛ همچون «ابوسفیان» و «آل امیّه» و غوغا سالارانی كه با اسلام دشمنی دیرینه داشتند و با تظاهر به مسلمانی، در انتظار فرصت بودند و اكنون، مجال انتقال یافته اند. علی(ع) درباره آنان فرمود:

فَوَالَّذی فَلَقَ الحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَسَمَةَ ما اَسْلَمُوا وَلكِنْ اِسْتَسْلَمُوا وَ اَسَرُّوا الْكُفْرَ، فَلَمَّا وَجَدُوا اَعْواناً عَلَیْهِ اَظْهَرُوه. [4] سوگند به خدایی كه دانه را شكافته و آفریدگان ر به وجود آورده است، اینها (بنی امیّه) اسلام نیاورده اند؛ بلكه اظهار اسلام كردند و كفر را پنهان داشتند، و هنگامی كه یاورانی پیدا كردند، آن را آشكار كردند.

دو، شیطان از كمینگاه خویش، سربرآورد و شما را به خود فراخواند و دید كه چه زود، فراخوان او را پاسخ گفتید». فاطمه(س) به سیاست بازانِ فرصت طلبی اشاره دارد كه به لحاظ رعایت مصالح سیاسی خود و منافع ناشی از آن، در «سقیفه» گِرد هم آمده، با تعیین خلیفه، فلسفه سیاسی و مسیر خلافت اسلامی را كه به طور رسمی و در حضور انبوهِ عظیمی از مسلمانان از سوی پیامبر(ص) در غدیر اعلام شده بود، تغییر دادند و با یورش تبلیغاتی خود، حتّی قدرت تفكّر و تصمیم گیری را از مردم گرفته، آنان را سبُكْ مغزانه، در دام تزویر و فریب سردمدارانِ «سقیفه» گرفتار كردند. مولا علی(ع) درباره این فاجعه انحطاطآور، در شكواییّه خود چنین می گوید:

[ای ابن عباس!] آگاه باش. به خدا سوگند، فلانی (ابوبكر بن ابی قحانه)، پیراهن خلافت را بر تن كرد، با اینكه می دانست مقام من نسبت به خلافت، به منزله استوانه سنگ آسیاست. علوم و معارف الهی، از ناحیه من سرازیر می شود و هیچ پروازكننده ای به اوج كمالات من نمی رسد. با این حال، چون از خلافت منع شدم، جامه ای غیر از آن پوشیدم و از آن اعراض كردم. می اندیشیدم كه با دستِ بریده، حمله كنم یا بر ظلمت شدیدی كه پیران را فرسوده، كوچكْ سالان را پیر می كند و در این حالت، مؤمن رنج می برد تا خدا را ملاقات كند، صبر كنم. دیدم صبر كردن بر این ستم، اولیتر است. بنابراین، صبر كردم، در حالی كه گویا در چشمم خار و در گلویم، استخوان بود. میراث خود را تاراج رفته می دیدم، تا اوّلی درگذشت و خلافت را پس از خود، به فلانی (پسر خطّاب) سپرد. [5] .

سه، فاطمه(س) خطاب به مهاجران و انصار می فرماید كه هنوز چند روزی بیشتر از رحلت جانسوز رسول خدا نمی گذرد و هنوز سوزِش سینه «اهل بیت» او از این داغ بزرگ، خاموش نگشته است كه فرصت طلبانه از كمینگاه های خویش به در آمدید و سامانی را كه پدرم به زندگی مردم و سلوك معنوی آنان داده بود، بر هم زدید و رهبری ما را كه تبلورِ نهادهای سیاسی و اجتماعی و ضامن بقای آنها بود، نادیده گرفته، به جای اینكه ما را در این مصیبت سنگین، تسلیت گویید و در مراسم خاكسپاریِ آن فقید بزرگ اسلام، ما را یاری دهید، شتابناك، به دنبال تعیین «خلیفه» رفتید، به بهانه اینكه مبادا جامعه اسلامی در فقدانِ رهبری، دچار تفرقه گردد و گویی پیامبر(ص) از پیش، چاره ای نیندیشیده است! «فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ اِبِلِكُمْ وَ وَرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِكُمْ. بر شتر دیگری داغ نهادید و از غیر آبشخور خود، وارد شدید». این جملات، كنایه از آن است كه از حدّ و مرز خود، تجاوز كرده، جهانمداری و خلافت را بدون استحقاق و شایستگی، مَركب سواری خویش كردید و با زر و زور و تزویر، بر حریم دیگران وارد شدید. آری! كارهایی كه كردید و بدعتهایی كه در دین خدا نهادید، پیشگیری از بروز فتنه ها نبود؛ بلكه آنچه اتّفاق افتاد، اجابت دعوتی بود كه از سوی شیطان، كه همواره به بسط فتنه و فرو انداختن آدمیان در میان آن می اندیشد، انجام گرفت. به تعبیر دیگر، پیروی از هواهای نفسانی و شیطانِ درونتان بود كه سودای قدرت و حكومت در مغزتان می پروراند.


نفس و شیطان، هر دو یك تن بوده اند

در دو صورت، خویش را بنموده اند [6] .


و روشن است كه این خود، آغاز هر فتنه ای است كه فرجام آن، در افتادن در قعر جهنّم است. «أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْكَافِرِینَ». [7] اصولاً بدعتهای ویرانگر در جامعه اسلامی، به طور ناگهانی و یا بر اثرِ آگاهی مردم، از حق و حقیقت بروز نكرده و هیچ گاه بر مقدّمات منطقی نیز متّكی نبوده است؛ بلكه بروز و ظهور آنها را باید در هوا و هوسهای شیطانی و عوامفریبانه فنته انگیزانِ دنیاطلب، جستجو كرد و این، نكته ای بسیار پراهمیّت است كه امیرالمؤمنین علی(ع) بدان اشاره فرموده است:

اِنَّما بَدْو وُقُوعِ الفِتَنِ اَهْواءٌ تُتَبِّعُ، وَ اَحْكامٌ تُبْتَدَعُ، یُخالَفُ فیها كِتابُ اللَّهِ، وَ یَتَوَلّی عَلَیْها رِجالٌ رِجالاً عَلی غَیْرِ دینِ اللَّهِ. [8] همواره منشأ فتنه و فساد، پیروی از خواهش های نفسانی و دستوراتی است كه برخلاف شریعت، ابداع شده تا با كتاب خدا مخالفت شود. در این مخالفت، گروهی از گروهی دیگر، كه همان دستورات ابداعی و نوآوری در دین بود، پیروی كردند.


[1] سوره توبه، آيه 49.

[2] شرح نهج الباغة، ابن ميثم، ج 4، ص 741.

[3] نهج الفصاحه، ص 472. براي آگاهي بيشتر، به كتاب انقلاب اسلام، بخش جنبش و انقلاب ارتجاعي مراجعه شود.

[4] شرح نهج البلاغة، ابن ميثم ج 4، ص 633.

[5] شرح نهج البلاغة، ابن ميثم، ج 1، ص 503.

[6] مثنوي، دفتر سوم، بيت 4053.

[7] سوره توبه، آيه 49.

[8] شرح نهج البلاغة، ابن ميثم، ج 2، ص 285.